معنی فاجر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فاجر. [ج ِ] (ع ص) تبهکار. زناکار. (اقرب الموارد). || دروغگو و کسی که سوگند دروغ میخورد. || سواری که از زین متمایل گردد. (ناظم الاطباء). || نافرمان. || متمول و مالدار. || ساحر و جادوگر. (منتهی الارب). ج، فُجّار، فاجرون، فَجَره. (اقرب الموارد).
گناهکار، تبهکار، زناکار. [خوانش: (ج) [ع.] (اِفا.)]
گناهکار، تباهکار، نابکار،
[قدیمی] زناکار،
گناهکار
بدکار، فاسق، هرزه، زانی، زناکار، تبهکار، فاسد، گناهکار،
(متضاد) درستکردار
زناکار، تبهکار، دروغگو
فاجِر، بدکار، زناکار، فاسق (جمع: فُجّار، فَجَرَه)،