معنی فحص در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فحص. [ف َ] (ع مص) واپژوهیدن. (تاج المصادر بیهقی). بازکاویدن از چیزی. (منتهی الارب): علیک بالفحص عن هذا الحدیث. (اقرب الموارد). فحث. رجوع به فحث شود. || تفتیش کردن. (منتهی الارب). || پر گردانیدن باران خاک را. || شتافتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || جنبیدن دندان پیشین کودک. || آشیانه ساختن سنگخوار در خاک. || (اِ) هر جا که جای باش مردم باشد. (منتهی الارب).

فحص. [ف َ] (اِخ) ناحیه ٔ بزرگی از اعمال طلیطله. (معجم البلدان).

فحص. [ف َ] (اِخ) اقلیمی از اقالیم سوسه. (معجم البلدان).

فحص.[ف َ] (اِخ) اقلیمی در اشبیلیه. (معجم البلدان).

فرهنگ معین

(مص م.) کاویدن، جستجو کردن، (اِمص.) کاوش، جستجو. [خوانش: (فَ حْ) [ع.]]

فرهنگ عمید

کاویدن، جستجو کردن،
کاوش، جستجو،

حل جدول

جستجوکردن

جستجو کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

تفتیش، جستجو، کاوش، وارسی

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ باز کاوی بررسی جست و جو، زیر و رویی خاک از باران ‎ (مصدر) کاویدن جستجو کردن، تفتیش کردن، (اسم) کاوش جستجو، تفتیش.

فرهنگ فارسی آزاد

فَحص، (فَحَصَ، یَفحَصُ) تحقیق کردن، بررسی نمودن، کاوُش نمودن، تفتیش و جستجو کردن،

فَحص، تحقیق، کاوُش، بررسی، امتحان و آزمایش،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری