معنی فخرالدوله در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) ابوالمظفر چغانی. رجوع به ابوالمظفر شود.

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) ابن جهیر. رجوع به ابن جهیر شود.

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) ابومنصور کوفی. جد چهاردهم حمداﷲ مستوفی قزوینی مؤلف تاریخ گزیده و نزههالقلوب و ناظم ظفرنامه است. ابومنصور از جانب معتصم بن هارون الرشید حکومت قزوین یافت و در سال 223 هَ. ق. به آن شهر آمد.او و فرزندان او که همه را فخرالدوله ابومنصور لقب بود قریب دویست سال بدان مهم قیام نمودند. (از تاریخ گزیده ص 839).

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) ابومنصور کوفی. جد نهم حمداﷲ مستوفی صاحب تاریخ گزیده و نزههالقلوب که در زمان سلطان محمود سبکتکین در سال 421 هَ. ق. درگذشت. (از تاریخ گزیده ص 840).

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) ابومنصور کوفی. لقبی که فرزندان ابومنصور کوفی حاکم قزوین و جد چهاردهم حمداﷲ مستوفی مؤلف تاریخ گزیده داشته اند. و مستوفی در این باره نویسد: او و فرزندان او را همه فخرالدوله ابومنصور لقب بود و نام متفاوت بود. (تاریخ گزیده ص 840).

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) چاولی. رجوع به چاولی شود.

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) دیلمی. پس از فوت مؤیدالدوله (373 هَ. ق.) بزرگان و ارکان دولت مجلسی آراستند تا یکی از شاهزادگان دیلمی را به سلطنت اختیار کنند و چنین صلاح دیدند که فخرالدوله را که ارشد شاهزادگان دیلمی و از هر جهت برازنده و سزاوار سلطنت بود به پادشاهی برگزینند. به همین لحاظ صاحب بن عباد فرستاده ای بخراسان نزد فخرالدوله فرستاد و او را به ری دعوت کرد. فخرالدوله که مدتی انتظار چنین فرصتی را داشت تکلیف صاحب بن عباد را پذیرفت و بجانب ری شتافتند و در ماه رمضان سال 373 هَ. ق. وارد آن شهر شد و چون اعتقادی به لیاقت صاحب بن عباد داشت وزارت را همچنان بدو سپرد. صاحب نیز با کاردانی خود تمام متصرفات دیلمیان را تحت نظر خویش درآورد وبه دفع شورشیان پرداخت و مردم را هم آغوش امن و امان ساخت. باید یادآوری کرد که این شاهزاده در زمان برادرش مؤیدالدوله با کمک قابوس وشمگیر به جنگ برادر برخاسته و از او شکست خورده، سپس به خراسان نزد امیر سامانی پناه برده بود. چون فخرالدوله بر تخت سلطنت مستقر گردید جمیع شاهزادگان و امرای دیلمی در جلب رضایت وی کوشیدند و صمصام الدوله پسر عضدالدوله از خلیفه ٔ عباسی درخواست که خلعت و لوای امارت جهت وی فرستد.ابوالحسین پسر دیگر عضدالدوله در خوزستان خطبه به نام فخرالدوله خواند و به سال 374 جواهر گرانبهایی بعنوان هدیه به خدمت وی فرستاد. در سال 375 شرف الدوله فرزند دیگر عضدالدوله درصدد تصرف اهواز و غلبه بر برادر کوچکتر خود برآمد و ابوالحسین که یارای ایستادگی نداشت به فخرالدوله پناه برد. فخرالدوله مقدم او راگرامی داشت و چندی پس از آن تاریخ وی را حکومت اصفهان داد. از این مقدمه چیزی نگذشت که ابوالحسین به تحریک مفسدان به خیال مخالفت با فخرالدوله افتاد. اما سپاهیان اصفهان وی را دستگیر کردند و به خدمت فخرالدوله فرستادند و فخرالدوله برادرزاده ٔ نمک نشناس خود را زندانی کرد و وی تا پایان زندگانی فخرالدوله در زندان بود. فخرالدوله در سال 377 صاحب بن عباد را مأمور جمعآوری مالیات و اموال دیوانی تبرستان نمود، و چون صاحب این مهم را با کمال لیاقت انجام داد، موجبات رضایت فخرالدوله فراهم شد. صاحب علاوه بر این، شورش برخی از رجال آن دیار را نیز فرونشاند و استحکاماتی را که تا آن تاریخ فتح نکرده بود فتح کرد و در اواخر همان سال به ری بازگشت. در سال 379 شرف الدوله فرزند دیگر عضدالدوله در بغداد وفات یافت و بهاءالدوله برادر وی به حکومت بغداد رسید و شغل امیرالامرایی و شحنگی آن شهر بر وی مسلم گشت. صاحب بن عباد میخواست نفوذ خویش را بر بغداد نیز بگسترد. به همین مناسبت مرگ شرف الدوله را مغتنم شمرد و فخرالدوله را به رفتن بغدادتحریک کرد. فخرالدوله نیز که مردی جاه طلب بود که فتخ بغداد را باعث ازدیاد جاه و جلال خویش میدید دستور بسیج سپاه داد و بدانسوی شتافت. بهاءالدوله چون از کینه ٔ عم خود در هراس بود کسی را جهت پوزش پیش وی فرستاد و درخواست صلح کرد. فخرالدوله نیز با وی از در رفق و مدارا درآمد و با این صلح کلیه ٔ شاهزادگان دیلمی فخرالدوله را به ریاست خانواده پذیرفتند. فخرالدوله در پایان سال 379 به ری مراجعت کرد. در سال 385 صاحب بن عباد سخت بیمار شد و درگذشت. از وصیتی که بنابرقول حمداﷲ مستوفی صاحب تاریخ گزیده، صاحب بن عباد دربستر مرگ به فخرالدوله کرده است چنین برمی آید که فخرالدوله در اداره ٔ ملک کفایتی نداشته و عظمت و شکوه پادشاهی او مدیون لیاقت و کاردانی و تدبیر صاحب بن عباد بوده است. البته فخرالدوله به وصایای او عمل نکردو حتی در همان روز مرگ امر به ضبط اموال او داد و فرزندانش را از ارث پدر محروم ساخت و با این اقدام مردم نسبت به او بدبین شدند بویژه فخرالدوله نزدیکان وخویشان صاحب را نیز تحت شکنجه قرار داد تا آنچه از اموال وی نزد ایشان مانده بود پس بگیرد و همین امر خشم مردم را نسبت به وی شدیدتر کرد. پس از صاحب وزارت فخرالدوله را ابوالعاس الفبی و پس از وی ابوعلی بن حمویه به عهده گرفتند که هر دوی ایشان بقول اکثر مورخان در بیدادگری تالی حجاج بن یوسف بودند. فخرالدوله در سال 387 درگذشت و درنتیجه ٔ مالیات گزافی که طی 18 سال زمامداری از مردم گرفته بود جواهر گرانبها و درهم دینار بسیار در خزانه اش یافتند. (از تاریخ دیالمه و غزنویان عباس پرویز صص 92-93 با تصرف و اختصار).

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) شاه غازی بن زیار. در سال 770 هَ. ق. درگذشت. از ملوک پادوسپانان بود. (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 193).

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) فخر الدوله و الدین. رجوع به فخرالدین مسعود شود.

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) فلک الامه ابوکالنجربن فناخسره. (آثار الباقیه ٔ بیرونی ص 133). رجوع به ابوکالنجار شود.

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) گرشاسب، نصرت الدین محمد. یکی از امرای کبودجامه بود. وی از طرف علاءالدین محمد خوارزمشاه در حدود 600 هَ. ق. به قتل رسیده است. (ازمازندران و استرآباد. رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 195).

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) گلپایگانی. یکی از نوادگان فخرالدوله گرشاسب بود و به امر حسام الدوله اردشیر او را در رودخانه ٔ بابل غرق کردند. رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 195 از ترجمه ٔ فارسی شود.

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) نماوربن بیستون (متوفی به سال 640 هَ. ق.) از پادشاهان سلسله ٔ پادوسبانان است. (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 192). رجوع به پادوسبانان شود.

فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد که در 15 هزارگزی شمال باختری بجنورد و 10 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بجنورد به مشهد قرار دارد. جایی کوهستانی سردسیر و دارای 450 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده اش غلات، بنشن، انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری