معنی فراغ افتادن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فراغ افتادن. [ف َ اُ دَ] (مص مرکب) رها شدن. رهیدن. آسوده شدن: چون از ذکر انساب و تواریخ فرس فراغ افتاد... (فارسنامه ٔ ابن بلخی). رجوع به فراغ شود.

فرهنگ معین

آسوده شدن. خلاص شدن، کاری را به پایان رساندن و آسوده گشتن. [خوانش: (~. اُ دَ) [ع - فا.] (مص ل.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ رهیدن، آسوده شدن (مصدر) رها شدن رهیدن خلاص شدن، از کاری فراغت یافتن به پایان رسانیدن امری را.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر