معنی فروافتادن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فروافتادن. [ف ُ اُ دَ] (مص مرکب) بزیر افتادن. سقوط. (یادداشت بخط مؤلف):
چون رسولانش ده گام بتعجیل زنند
قیصر از تخت فروافتد و خاقان از گاه.
منوچهری.
بسان گوسپند کشته بر جای
فروافتاد و میزد دست بر پای.
نظامی.
حل جدول
ساقط شدن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.