معنی فرومایگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فرومایگی.[ف ُ ی َ / ی ِ] (حامص مرکب) پستی. رذالت. ناکسی. دنائت. دونی. خساست. (یادداشت بخط مؤلف):
باد فرومایگی وزید و ازو
صورت نیکی نژند و محزون شد.
ناصرخسرو.
سخن به ز شکر کز او مرد را
ز درد فرومایگی بهتری است.
ناصرخسرو.
- فرومایگی کردن، پستی نمودن:
فرومایگی کردم و ابلهی
که این پر نگشت و نشد آن تهی.
سعدی.
رجوع به فرومایه شود.

فرهنگ معین

(~. یِ) (حامص.) پستی، رذالت.

فرهنگ عمید

پستی،
خواری،

حل جدول

دنائت

دنایت

خست

سفلگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

بخل، پستی، حقارت، خست، دون‌همتی، رذالت، سفلگی

فرهنگ فارسی هوشیار

ناکسی، خساست، رذالت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری