معنی فریدالدین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فریدالدین. [ف َ دُدْ دی] (اِخ) ابوحامد محمدبن ابوبکر. رجوع به عطار شود.
فریدالدین. [ف َ دُدْ دی] (اِخ) احول اسفراینی از شعرای قرن هفتم هجری است که بیشتر عمرخود را در اصفهان و سپس در شیراز در دربار اتابکان فارس گذرانیده و اواخر عمر او همزمان با روزگار جوانی سعدی بوده است. وی مداح خاص اتابک عضدالدین سعدبن زنگی (591- 623 هَ. ق.) و پسرش فخرالدین ابوبکر (623- 658 هَ. ق.) و پسر دیگرش محمدبن سعد (658- 660 هَ. ق.) و ابش خاتون (662- 686 هَ. ق.) ملکه ٔ معروف این خاندان بوده و تا جلوس ابش خاتون، یعنی سال 662 هَ. ق. زیسته است و با امامی هروی شاعر معروف همین زمان نیز معاصر بوده و معارضه داشته است و از او قصیده ای نیز در مدح صاحبدیوان شمس الدین جوینی موجود است که با توجه به وقوع قتل صاحبدیوان در سال 677 هَ. ق. عمر او را تا حدود همین سالها نشان میدهد. در این صورت ممکن است فریدالدین پیش از سفر به فارس و توجه به دربار سلغریان یا اتابکان فارس، در جوانی به هند سفر کرده باشد؛ زیرا از او اشعاری در مدح عین الملک فخرالدین حسین بن ابوبکر اشعری موجود است. (از تعلیقات سعید نفیسی بر لباب الالباب عوفی صص 762-763).
فریدالدین. [ف َ دُدْ دی] (اِخ) اصفهانی. رجوع به فرید اصفهانی و فریدالدین احول شود.
فریدالدین. [ف َ دُدْ دی] (اِخ) احمد تفتازانی نوه ٔ ملا سعد تفتازانی معروف. درزمان شاه اسماعیل صفوی شیخ الاسلام هرات و از مراجع مهم مذهب تسنن بود. وی بمناسبت سرپیچی از قبول مذهب تشیع به دستور شاه اسماعیل کشته شد. (از تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ترجمه ٔ رشیدیاسمی ج 4 ص 50 و 56).
فریدالدین. [ف َ دُدْ دی] (اِخ) جاجرمی. دُرّه ٔ فرید اقبال بود و صدف گوهر کمال. در بخاراتحصیل کرد و مرا (محمد عوفی) در خدمت او مباسطتی حاصل شد و از فواید انفاس او اقتباس کردم. چون به بامیان آمد دیگران بدو حسد بردند. او را در مدح امام فخررازی شعرهایی است و از جمله ترکیب بندی بدین مطلع:
خیز که صبح تیغزن خنجر زرنگارزد
خسرو آسمان نشین بر شه زنگبار زد...
و این غزل نیز از اوست:
دوش دل را ز غمت زیر و زبر یافته ام
دیده را رهگذر خون جگر یافته ام
غمزه ٔ شوخ ترا زهر اجل میدانم
پاسخ تلخ تو را رشک شکر یافته ام
انس را چهره ٔ تو نقش همی بندد و من
مونس خویش همه آه سحر یافته ام
سنبل زلف تو بر عارض مه تافته اند
نرگس جزع تو در چشمه ٔ خور یافته ام
بی خبر بوده ام از آنچه رسیده ست بمن
تا ز عشق تو و حسن تو خبر یافته ام.
(از لباب الالباب چ سعید نفیسی صص 193-195 به اختصار).
با توجه به زمان مؤلف لباب الالباب که خود را معاصر وی شمرده فریدالدین باید از شعرای اواخر قرن ششم هجری باشد، زیرا عوفی در آن تاریخ شاگرد وی بوده و سپس در اوایل قرن هفتم هجری خود به شهرت رسیده است.
فریدالدین. [ف َ دُدْ دی] (اِخ) جاسوس الافلاک. رجوع به فریدالدین علی و علی منجم سجزی شود.
فریدالدین. [ف َ دُدْدی] (اِخ) خراسانی. رجوع به فریدالدین کاتب شود.
فریدالدین. [ف َ دُدْ دی] (اِخ) دهلوی. از جمله ٔ مشایخ و معروف به شکرگنج و مرشد شاه نظام الدین اولیا بوده است. این بیت از اوست:
هر سحرگه بردرت سر میزنم
بر طریق دوستان در میزنم.
(از مجمع الفصحای رضاقلی هدایت چ سنگی تهران ج 1 ص 284).
از بزرگان سلسله ٔ صوفیان چشتیه و مرید قطب الدین بختیار کاکی بوده و سلسله ٔ ارادتش به ابراهیم ادهم میرسیده است. (از ریاض العارفین رضاقلی هدایت چ سنگی قدیم ص 119).
فریدالدین. [ف َ دُد دی] (اِخ) رودکی. لقب او را بعضی فریدالدین نوشته اند. رجوع به شرح احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 855 شود.
فریدالدین. [ف َ دُدْ دی] (اِخ) عطار نیشابوری. رجوع به عطار شود.
فریدالدین. [ف َ دُدْ دی] (اِخ)... علی سجزی، معروف به جاسوس الافلاک. رجوع به فریدالدین جاسوس الافلاک و علی منجم سجزی شود.
فریدالدین. [ف َ دُدْ دی] (اِخ) کاتب خراسانی.در خدمت سلطان سنجر ملازمت داشته و رایت شاگردی انوری را برمی افراشته است و نیز سلطان مسعودبن محمدبن ملکشاه را مدح کرده است. در کمالات معروف روزگار خود بوده و از اشعار خوب او مسمطی است که در آن لغت های «دست » و «پای » را در مصراعهای بند اول التزام کرده است و در بند دوم «شب » و «روز» را و همچنین در بندهای دیگر کلمات دیگر را. و این دوبیتی معروف که در قدح پیش بینی طوفان توسط انوری است اثر طبع فریدالدین است:
گفت انوری که از مدد بادهای سخت
ویران شود عمارت و که، بر سر ثری.
در روز حکم او نوزیده ست هیچ باد
یا مرسل الریاح تو دانی و انوری.
نیز او را پس از شکست سلطان سنجر از لشکر گورخان ختایی و نجات او به دست ملک تاج الدین ابوالفضل سیستانی یک رباعی جالب است:
شاها ز سنان تو جهانی شد راست
تیغ تو چهل سال ز اعدا کین خواست
گر چشم بدی رسید آن هم ز قضاست
کآن کس که به یک حال بمانده ست خداست.
(از مجمع الفصحای رضاقلی هدایت چ سنگی تهران ج 1 ص 377 به اختصار). ظاهراً این شعر مربوط به حکم نجومی انوری از شاعر دیگری است و مؤلف مجمع الفصحاء به اشتباه آن را به فرید کاتب نسبت داده است.
فریدالدین. [ف َ دُدْ دی] (اِخ)... محمودبن بشار هروی، ملقب به تاج الافاضل از ادبا و فضلایی است که نثر و نظم پارسی و تازی فراوان داشته و از جمله ٔ اشعار او، شعری که در ستایش شیخ زکی از زهاد آن دوره ساخته معروف است. (از لباب الالباب محمد عوفی چ سعید نفیسی ص 206).از عبارت عوفی برمی آید که وی پیش از زمان عوفی میزیسته و شاید از شعرای اوایل قرن ششم هجری بوده است.
لقب عطار نیشابوری