معنی فسخ کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فسخ کردن. [ف َ ک َ دَ] (مص مرکب) زایل کردن. || باطل کردن. (فرهنگ فارسی معین).
حل جدول
اقاله
فرهنگ فارسی هوشیار
بیهوده گرداندن (بیهوده باطل)، گسیختن ساکاندن (مصدر) زایل کردن، باطل کردن.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.