معنی فطری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فطری. [ف ِ ری ی] (ع ص نسبی) منسوب به فطرت. اصلی. ذاتی. طبیعی. خلقی. (غیاث). جبلی. گهری. گوهری. طبعی. ذاتی. خلقی. (از یادداشتهای مؤلف). || منسوب به فطر. مربوط به فطر. فطریه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فطریه شود.

فرهنگ معین

(فِ طْ) [ع.] (ص نسب.) ذاتی، طبیعی.

فرهنگ عمید

ذاتی، طبیعی، جبلی،

حل جدول

ذاتی

مترادف و متضاد زبان فارسی

اصلی، جبلی، خداداده، ذاتی، طبیعی، غریزی،
(متضاد) صناعی

فرهنگ فارسی هوشیار

اصلی، ذاتی، طبیعی، خلقی

پیشنهادات کاربران

لدنی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر