معنی: فلفل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فلفل. [ف ُ ف ُ / ف ِ ف ِ] (معرب، اِ) پلپل. سنسکریت: پیپالی. گیاهی است از راسته ٔ دولپه ای های بی گلبرگ که جزو تیره ای بنام تیره ٔ کبابه ها میباشد. گیاهان این تیره شباهت به تیره ٔ بیدها دارند و از این جهت بیشتر در کتب گیاه شناسی گیاهان هر دو تیره را تحت عنوان تیره ٔ بیدها ذکر میکنند. فلفل گیاهی است بالارونده و دارای ریشه های ساقه خیز و کوتاه که به کمک آنها به درختان مجاور خود اتصال پیدا میکند و بطور همزیستی یا انگلی بسر میبرد، چنانکه اگر این گیاه را از درختان تکیه گاه خود جدا کنند بزودی از بین میرود. برگهای فلفل منفرد و بیضوی و نوک تیز است و بر روی شاخه های مولد میوه ٔآن میوه های کوچک و کروی به تعداد 20 تا 30 به روی پایه ها بطور آویخته بوجود می آید. منشاء این گیاه هندوستان است ولی امروزه در نقاط مساعد نظیر هندوچین و حوالی آن (کامبوج و کشن شین) پرورش می یابد. قسمت مورد استفاده ٔ این گیاه میوه ٔ آن است که به دو صورت فلفل سیاه و فلفل سفید در بازار عرضه میشود. فلفل سیاه میوه های خشک شده ای است که قبل از رسیدن کامل چیده شده اند. قطر هر میوه ٔ خشک 4 تا 5 میلی متر است که به رنگ خاکستری تیره یا قهوه ای است. فلفل سفید میوه ٔ کاملاً رسیده ٔ گیاه فلفل است که با قرار دادن در آب و خیس کردن آنها قسمت آبدار و خارجی میوه را جدا کرده اند. میوه ٔ فلفل شامل 1/5 تا 2 درصد اسانس با بوی مطبوع و طعم سوزاننده است. قسمت اعظم اسانس فلفل را موادی بنام فلاندرن و کادینن تشکیل میدهند. بعلاوه میوه ٔ مذکور شامل یک رزین تند و سوزاننده ٔ محلول در اتر و الکل و یک آلکالوئید بنام پیپرین است. فلفل دارای اثر تحریک کننده ٔ مخاط و عطسه آور است و معمولاً به مقدار کم و بطور چاشنی در اغذیه مصرف میشود. مقدار زیادش موجب ترشحات معده و پانکرآس میگردد. گَرد فلفل دارای اثرمتفرق کننده ٔ حشرات است، از این نظر پارچه های آلوده به آن از گزند حشرات محفوظ میماند. بیماران مبتلا به بیماریهای گوارش فلفل را نباید مصرف کنند. برای تهیه ٔ فلفل سفید معمولاً از گونه ای فلفل که میوه های آن کمی درشت تر است استفاده میکنند. (فرهنگ فارسی معین).
- فلفل به هندوستان آوردن (بردن)، مثل: زیره به کرمان بردن. (یادداشت مؤلف):
گل آورد سعدی سوی دوستان
به شوخی، و فلفل به هندوستان
سعدی.
ترکیب های دیگر:
- فلفل ابیض. فلفل اسلامبولی. فلفل اسود. فلفل بری. فلفل ترشی. فلفل خواص. فلفل دار. فلفل دان. فلفل در آتش افکندن. فلفل دراز.فلفل سای. فلفل سبز. فلفل سپید. فلفل سفید. فلفل سودان. فلفل سیاه. فلفل شامی. فلفل صغیر. فلفل صقالبه. فلفل فرنگی. فلفل قرمز. فلفل قرود. فلفل کافور. فلفل کبیر. فلفل کوهی. فلفل نمکی. فلفل هندی. فلفلی. رجوع به هر یک از این کلمات شود.
فلفل. [ف ُ ف ُ] (ع اِ) خادم زیرک. || لیف خرما. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
(فِ لْ فِ) (اِ.) = پلپل: گیاهی است بالارونده و دارای ریشه های ساقه خیز و کوتاه که میوه آن ادویه ای است با طعم تند و سوزنده.
میوهای مخروطیشکل، سبز یا قرمزرنگ، با طعمی تند که بهصورت تازه، خشک، یا گَرد مصرف میشود، فلفل سبز،
* فلفل دلمهای: (زیستشناسی) نوعی فلفل نسبتاً بزرگ و به رنگ قرمز، سبز، و گاه زرد که برای تهیۀ دلمه استفاده میشود،
* فلفل سبز: (زیستشناسی) = فلفل
* فلفل سفید: (زیستشناسی) دانههای درشت و رسیدۀ فلفل که آن را در آب خیس میکنند تا قشر خارجی آن جدا شود،
* فلفل سیاه: (زیستشناسی) میوۀ خشکشدۀ دانهای ریز و سیاهرنگ که ساییدۀ آن بهعنوان ادویه مصرف میشود،
* فلفل فرنگی: (زیستشناسی) = * فلفل قرمز
* فلفل قرمز: (زیستشناسی)
گیاهی یکساله با برگهای بیضیشکل، ساقههای کوتاه و نازک، و گلهای سفید،
میوۀ مخروطیشکل و قرمزرنگ این گیاه، دارای ویتامینهای c و b۱ و b۲ بوده و محرک اشتها و تسکیندهندۀ بواسیر است و ساییدۀ آن بهصورت ادویه مصرف میشود، فلفلفرنگی،
خادم زیرک، گیاهی است از راسته دو لپه ایهای بی گلبرگ که جزو تیره کبابه ها میباشد و ضمناً دانه ای است ریز و سیاه رنگ دارای طعم تند وتیز