معنی قابض ارواح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قابض ارواح. [ب ِ ض ِ اَرْ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) جان گیر. (روضه العقول). جان ستان. جان ستاننده. گیرنده ٔ جانها. || (اِخ) ملک الموت. عزرائیل: محمد مصطفی که خواجه ٔ هر دو سرا بود قابض ارواح از عالم جلال به قضای جانش آمد. (قصص الانبیاء جویری ص 230). نه از حشمت محتشمان باک دارد نه بر ضعیفی بیچارگان ببخشاید. این قابض ارواح این هادم لذات است. (قصص الانبیاء جویری ص 243).
قابل انوار عدل، قابض ارواح مال
فتنه ٔ آخر زمان از کف او مصطلم.
خاقانی.

فرهنگ فارسی هوشیار

گیرنده جانها، ملک الموت، عزرائیل

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر