معنی قاپوق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قاپوق. (ترکی، اِ) قشر. رجوع به قابوق شود.

فرهنگ عمید

دار اعدام،
چوبی بلند که در وسط میدان برپا می‌کردند و بر سر آن حلقه یا چیز دیگر می‌گذاشتند تا سواران در حین تاختن آن را با تیر بزنند،

حل جدول

دار اعدام

فرهنگ فارسی هوشیار

ترکی پوست پوسته دار آماج چوبی بلند که در میدان بر افرازند و بالای آن انگله ای زرین بیاویزند و سوار آن را نشانه گیرند و هر کس که تیز از انگله گذراند انگله از او باشد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر