معنی قاچ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قاچ. (ترکی، اِ) قاج.شکاف. ترک. || قاچ خربزه یا هندوانه، قسمتی از آن. یک قطعه از آن به درازا بریده و غالباً یک ربع است. || قاچ زین، قپه ٔ پیش زین. کوهه ٔ پیشین زین. برآمدگی جلو زین اسب و غیره. بلندی که بر جلو زین است و سوارکار دست بدان گیرد. قاش زین.
- امثال:
قاچ زین را بگیر نیفتی، اسب سواری پیشکشت.
ترکیب ها:
- قاچ خوردن. قاچ خورده. قاچ دادن. قاچ قاچ. قاچ قاچ شدن. قاچ کردن.
یک بُرش از هندوانه یا خربزه، برآمدگی قسمت جلو زین، شکاف، ترک. [خوانش: [تر.] (اِ.)]
یک قسمت بریدهشده از خربزه، هندوانه، یا میوۀ دیگر،
برآمدگی جلوی زین اسب، کوهۀ زین،
شکاف، ترک، تراک، قاش،
تکه، پاره،
چند عدد از چیزی،
* قاچقاچ: [عامیانه] پارهپاره، چاکچاک، تکهتکه،
شکاف و ترک، برش خربزه
قطعه خربزه و هندوانه و میوه های شبیه به آن.
شکاف و ترک
شکاف و ترک، برش خربزه، قطعه خربزه و هندوانه و میوه های شبیه به آن
برش، تراشه، تراک، شکافتگی، قاش، لزگه، لغزه، ترک، شکاف
برش، شکاف
شکاف، یک قسمت بریده از خربزه یا هندوانه
قطعه خربزه و هندوانه و میوه های شبیه به آن را گویند.