معنی قایل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قایل. [ی ِ] (ع ص) قائل. نعت فاعلی از قول. گوینده. (آنندراج). ج ِ قُوَّل و قُیَّل. (آنندراج بنقل از منتهی الارب). رجوع به قائل شود. || قیلوله کننده. (غیاث اللغات) (منتخب) (از آنندراج). چاشتگاه خسبنده. (لغت نامه ٔ خطی بی نام متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف). || در عرف به معنی اقرارکننده به خطای خود. (آنندراج). رجوع به قائل شود.

فرهنگ معین

(ی ِ) [ع. قائل] (اِفا.) سخنگو، گوینده.

مترادف و متضاد زبان فارسی

سخنگو، صحبت‌کننده، گویا، گوینده، معترف، معتقد، مقر

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) گوینده سخن سخنگو، گوینده شعر، اقرار کننده بخطای خود، معتقد بچیزی: قایل بتعدد آلهه قایل بخلا ء جمع: قایلین (قائلین) .

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر