معنی قبقاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قبقاب. [ق َ] (ع ص، اِ) نیک دروغ گوی. (منتهی الارب) (آنندراج). || مرد بسیارسخن یا بیهوده گوی. || شتر غرنده و جوشان و خروشان. || کس زن. || کس فراخ بسیارآب. || نعل چوبین. || مهره ای که بدان جامه را جلا دهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || (اِ صوت) آواز دندان گشن. (منتهی الارب) (آنندراج).

فرهنگ معین

(قَ) [ع.] (اِ.) کفش چربی.

فرهنگ عمید

کفش چوبی،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ کتله (گویش گیلکی) دمپایی چوبی، چرند گوی مرد، ستمکار مرد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر