معنی قجر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قجر. [ق َ ج َ] (اِخ) مخفف قاجار. نام ایلی است که قریب یک قرن و نیم در ایران سلطنت کردند. رجوع به قاجاریه شود. || (اِ) نام یک آهنگ دستگاه شور است. (فرهنگ نظام).

قجر. [ق َ ج َ] (اِخ) دهی است از دهستان باباجانی، بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان. در 32000 گزی جنوب خاوری ده شیخ کنار رودخانه ٔ زمکان واقع است و موقع آن کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 150 تن است. آب آن از رودخانه ٔزمکان تأمین میشود. محصولات آنجا غلات، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ٔ باباجانی هستند. غلات در دشت صرنابه عمل می آورند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

فرهنگ عمید

قاجار

گویش مازندرانی

قاجارطایفه ی قاجار این واژه به معنی تند رونده، چابک و چالاک...

فرهنگ فارسی هوشیار

مخفف قاجار، نام ایلی که قریب یک قرن و نیم در ایران سلطنت کردند

فرهنگ فارسی آزاد

قجَر، منظور قاجار است (به قاجاریّه مراجعه شود)،

قَجَر، منظور قاجار (به قاجاریّه مراجعه شود)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر