معنی قرار گرفتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قرار گرفتن. [ق َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) ساکن شدن. || آسوده گشتن. راحت شدن. || آرام گرفتن. (ناظم الاطباء):
وزارت از بر تو رفت به سفر
بگشت گرد جهان و جهانیان بسیار
که بهتر از توکسی همنشین خویش نیافت
نشست با تو مقیم و گرفت با تو قرار.
امیر معزی (از آنندراج).
مُلک هم برمَلک قرار گرفت
روزگار آخر اعتبار گرفت.
انوری (از آنندراج).
هر آنکه مهر گلی در دلش قرار گرفت
روا بود که تحمل کند جفای هزار.
سعدی.
چو سیلاب ریزان که در کوهسار
نگیرد همی بر بلندی قرار.
سعدی.
|| خاموش شدن. بیحرکت شدن. (ناظم الاطباء). || استوار و محکم شدن. (آنندراج). || ثابت گشتن. (ناظم الاطباء). قرار گرفتن در جای. جای گرم داشتن. جای گرم کردن. (مجموعه ٔ مترادفات).
ساکن شدن، آرام گرفتن، استوار شدن، محکم گشتن. [خوانش: (~. گِ رِ تَ) [ع - فا.] (مص ل.)]
وقوع
اویستیدن ایستیدن خستیدن ماندن (مصدر) ساکن شدن، آسوده گشتن راحت شدن، استوار شدن محکم گشتن، خاموش شدن، بی حرکت گشتن.
استقرار