معنی قرقره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قرقره. [ق ِ ق ِ رَ / رِ ق َ ق َ رَ / رِ] (اِ) رجوع به غرغره شود. || نام چرخی است که گناهکاران را به ریسمان بسته بدان آویزند. (آنندراج).

فرهنگ معین

(قِ قِ رِ) (اِ.) نک غرغره.

(قَ قَ رِ) (اِ.) نک غرغره.

فرهنگ عمید

خندۀ بلند، قهقهه،

استوانه‌ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد،
قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ، طناب، فیلم، نوار یا امثال آن‌ها به کار می‌رود،
چرخ نصب‌شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت، یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب، تسمۀ جناغی، یا زنجیر، پولی،

حل جدول

بوبین

مترادف و متضاد زبان فارسی

بوبین، چرخ

گویش مازندرانی

ماسوره که داخل مکو است و دور آن نخ پیچیده شود، از وسایل...

نوعی درخت جنگلی

فرهنگ فارسی هوشیار

صدا کردن شکم، قهقهه، بانگ کردن

پیشنهادات کاربران

یرمع

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری