معنی قساوت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قساوت. [ق َ وَ] (ع مص، اِمص) قساوه. رجوع به قساوه شود.
(قَ وَ) [ع. قساوه] (اِمص.) سنگدلی، سخت دلی.
سختدل شدن،
سنگدلی،
سخت دل شدن
بیرحمی، ستمگری، سختدلی، سنگدلی، سیاهدلی، شقاوت، ظلم، قسوت،
(متضاد) رحم، رفق
ترمک سخت دلی، ناسرگی درتنخواه (مصدر) سخت دل شدن، (اسم) سخت دلی بیرحمی، ستمکاری ظلم یا اهل قساوت. ستمکار ظالم: کسی که در این مقام از خوف و حزن خالی باشد از اهل قساوت است. یا قساوت قلب. سخت دلی:من بنده اینجا متوقفم که این حال را بر چه حمل کنم ک بر ثبات رای یا بر غفلت طبع یابرقساوت قلب یا بر بد دلی ک
قَساوَت، سختی- سنگدلی (به قسْو نیز مراجعه شود)،