معنی قصور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قصور. [ق ُ] (ع مص) بازایستادن و فروماندن و عاجز گردیدن. گویند: قصر عن الامر قصوراً؛ انتهی و کف عنه مع العجز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). کوتاه بودن.کوتاه آمدن، و این در مقابل تقصیر است:
حاش ﷲ اگر امسال ز حج وامانم
نه قصور من و تقصیر تو حاشا شنوند.
خاقانی.
حور خطا گفتم اگر خواندمت
عفو کن از بنده قصور ای صنم.
سعدی.
قصر السهم عن الهدف، لم یبلغه. (اقرب الموارد). || آرمیدن. فرونشستن. گویند: قصر عنی الوجع قصوراً؛ سکن. || نمو کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب): قصر الطعام، نمی. (اقرب الموارد). || گران گردیدن. کم شدن. || ارزان شدن. از اضداد است. (از اقرب الموارد) (ازمنتهی الارب). || تنگ کردن: قصر قید البعیر؛ ضیقه. (اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ قصر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب):
چند رفتند از این قصور بلند
در هنر برتر از تو سوی قبور.
ناصرخسرو.
قصور. [ق ُ] (اِخ) دهی از دهستان نازلو از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه در 6000 گزی شمال ارومیه و 2000 گزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس. موقع جغرافیائی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریائی است. سکنه ٔ آن 191 تن است. آب آن از قنات و رود شهرچایی و محصول آن غلات و کشمش و توتون و چغندر و حبوبات وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
(قُ) [ع.] (اِ.) جِ. قصر؛ کاخ ها.
کوتاهی کردن، از کاری باز ایستادن. [خوانش: (~.) [ع.] (مص ل.)]
از کاری بازایستادن،
واگذاشتن کاری از روی عجز و درماندگی،
کوتاهی کردن،
قَصْر
کوتاهی
کوتاهی و سستی
کوتاهی
کوتاهی
اهمال، بدخدمتی، تخلف، تقصیر، خبط، خطا، سستی، کوتاهی، ناخدمتی
باز ایستادن و فروماندن و عاجز گردیدن، کوتاه آمدن
قُصُوْر، کوتاهی- فتور- تقصیر- ایضاً جمع قَصْر میباشد، به معانی قَصْر توجه گردد،
قُصُور، (قَصَرَ، یَقصُرُ) کوتاهی کردن، واگذاشتن کاری از روی عجز و درماندگی، ناقص ماندن، ساکن و آرام شدن، به مدت نرسیدن (به فصل قَصر نیز مراجعه شود)،