معنی قطره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قطره. [ق َ رَ / رِ] (از ع، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب). واحده القطر، ای النقطه. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است. (آنندراج):
هر نفسی بر دل آن پاکزاد
چون گره قطره نبودش گشاد.
طاهر وحید (از آنندراج).
(قَ رِ) [ع. قطره] (اِ.) چکه، مقدار کمی آب. ج. قطرات.
یک چکه، چک، چکه،
یک دانه باران،
(پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته میشود،
* قطرهقطره: چکهچکه: قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود،
چکه، جرعه
چکه
چکه
جرعه، چکه
پاره ای آب را از جائی چکد
قَطرَه، چکّه، یک چکه آب یا هر مایع دیگر، هر دوای چکاندنی (جمع: قَطَرات)،