معنی قلاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قلاب. [ق ِ] (ع اِ) گرگ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فهرست مخزن الادویه).
قلاب. [ق ُ] (ع اِ) بیماریی است دل را. || بیماریی است که شتر را به روزی بکشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
قلاب. [ق ُل ْ لا] (اِ) خار آهنی خمیده ٔ حلقه مانند که چیزی بدان توان آویخت. (غیاث اللغات). چنگک.
|| در اصطلاح تیراندازان، نوعی از کشیدن کمان. (آنندراج):
تا پنجه به قلاب زدی سوی کمان
از زور تو خم گرفت ابروی کمان.
ملاطغرا (از آنندراج).
|| دو آهن چون جوالدوزی، یا دو استخوان که بدان بافند. (یادداشت مؤلف). || آهن پاره ٔ سرتیز و کج که بدان ماهی شکار کنند. (آنندراج) (ناظم الاطباء):
مرغها را دام گسترده ست امواج نسیم
ماهیان را نیش قلاب است موج چشمه سار.
محمدسعید اشرف (از آنندراج).
نه به خود میرود گرفته ٔ عشق
دیگری میبرد به قلابش.
سعدی.
قلاب. [ق َل ْ لا] (ع ص) گرداننده از سره به ناسره. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). || آنکه پول قلب سکه میکند. (ناظم الاطباء). آنکه بر زر قلب سکه زند. (آنندراج):
خموش حافظ و این نکته های چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است.
حافظ.
|| دغاباز. (آنندراج) (ناظم الاطباء):
ای مرد سلامت چه شناسد روش دهر
از مهر خلیفه چه نویسد زر قلاب ؟
خاقانی.
خلاص بود و کنون قلب شد ز سکه بگشت
مزوّر آمد و خائن چو سکه ٔ قلاب.
خاقانی.
قلاب. [ق ُ] (اِخ) کوهی است در دیار بنی اسد.بشربن عمروبن مرند در آن به قتل رسید. خرنق دختر هفان بن بدر درباره ٔ آن اشعاری دارد. (معجم البلدان).
(قُ لّ) [ع.] (اِ.) وسیله خمیده سرکج برای گرفتن، کشیدن یا آویختن.
برگرداننده، دگرگونکننده،
گرداننده از سره به ناسره،
آنکه پول قلب سکه بزند،
آلت فلزی سرکج و نوکتیز، مانند چنگک ماهیگیری، چنگک، کجک، آکج،
* قلاب کمر: ‹قلاب کمربند› حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته میشود، گل کمربند،
* قلاب گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه] دو دست را در جلو بههم متصل کردن بهطوری که کسی بتواند پا در آن بگذارد و بالا برود،
چنگک
نشبیل
چنگک
چنگک، کجک، گیره، معلاق
دل پیچه دغاباز، نبهره کار آن که از زر نبهره زرینه سازد این واژه را بیشینه ی واژه نامه های فارسی تازی ندانسته اند جزآنندراج و در فرهنگ عربی به فارسی لاروس نیامده غیاث واژه ی قلابه راآورده وآن راتازی دانسته اگج کجک، چنگک کناره (قناره)، شست نشبیل نشپیل آهن پاره ی سرکج که بدان ماهی گیرند (درگویش گیلکی قرماق گویند) زتیرونیزه ی او دشمنان هراسانند چواهرمن زشهاب وچوماهی ازنشپیل (عبدالواسع جبلی)، کلاشکه که باآن چیزی راازچاه بیرون کشند آنکه سکه قلب زند قلب زن: خموش حافظ و این نکته های چون زر سرخ نگاهدار که قلاب شهر صرافست. (حافظ 32)، متقلب: دزد و قلاب است خصم نور و بس زین دو ای فریاد رس خ فریاد رس خ (اسم) آهن پاره سر تیز و کج که بدان ماهی گیرند: مرغها را دام گستردست امواج نسیم ماهیان را نیش قلابست موج چشمه سار، ضمار آهنی خمیده و حلقه مانند که چیزی را بدان توان آویخت چنگک، (در اصطلاح تیر اندازان قدیم) نوعی از کشیدن کمان: تا پنجه به قلاب زدی سوی کمان از زور تو خم گرفت ابروی کمان، مجموع سه یا چهار نوت کوچک است که قبل از نوت اصلی قرار می گیرد و به وسیله علامت مخصوصی شبیه قلاب نشان داده می شود. اگر این علامت از پایین شروع شود از نوت اصلی تحتانی شروع می گردد و اگر علامت بر عکس باشد یعنی از بالا شروع شود از نوت فوقانی آغاز می شود. امروزه بیشتر علامت قسم اول معمول است و نوازندگان در موقع عمل مطابق میل خود آن را اجرا می کنند. علامت فوق اگر بین دو نوت مختلف واقع شود از چهار نوت تشکیل میشود ولی اگگر بین دو نوت همصدا واقع شود فقط از سه نوت تشکیل می گردد. بنابراین اگر بین دو نوت سل گذارده شود نوت های لا و سل و فا بین دو نوت اصلی اضافه می شود و اگر بین دو نوت مثلا سل و لا نهاده شود نوتهای لا و سی و دو و سی میان سل و لا اضافه می شود. وقتی یکی از نوتهای تحتانی یا فوقانی نوت اصلی باید علامت تغییر دهنده داشته باشد اگر مقصود نوت تحتانی است علامت تغییر دهنده را زیر قلاب می گذارند و اگر فوقانی است در بالای آن قرار می دهند و در صورتی که نوت تحتانی و نوت فوقانی هر دو باید تغییر کند علامت تغییر دهنده در بالا و پایین قلاب واقع می گردد (از نظری بموسیقی)، سوزنی است با سر قلاب مانند جهت بافتن و دوختن رویه کفش. چنگک، آلت فلزی سر کج، مانند چنگک ماهیگیری