معنی قلانسی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قلانسی. [ق َ ن ِ] (اِخ) ابواحمد.از بزرگان صوفیه است. رجوع به ابواحمد قلانسی شود.

قلانسی. [ق َ ن ِ] (اِخ) جعفربن محمد. از راویان است. (ریحانه الادب).

قلانسی. [ق َ ن ِ] (اِخ) حسن بن مختار. از راویان است. (ریحانه الادب).

قلانسی. [ق َ ن ِ] (اِخ) حسین بن مختار. از راویان است. (ریحانه الادب).

قلانسی. [ق َ ن ِ] (اِخ) محمدبن احمدبن خاقان. از راویان است. (ریحانه الادب).

فرهنگ معین

(قَ) [ع.] (ص نسب.) منسوب به قلانس، کلاه دوز، کلاه فروش.

فرهنگ فارسی هوشیار

دستادوز دستافروش (صفت) منسوب به قلانس کلاهدوز کلاه فروش.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر