معنی قلل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قلل. [ق ِ ل َ] (ع اِ) ج ِ قِل ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قل شود.
قلل. [ق ُ ل ُ] (ع ص، اِ) ج ِ قَلال به معنی قلیل. رجوع به قلال شود. || ج ِ قُلال به معنی قلیل. رجوع به قلال شود. || ج ِ قلیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلیل شود. || قلل من الناس، مردم متفرق از یک قبیله یا از قبایل شتی و چون بعد از پراکندگی و تفرق گرد آیند قُلَل باشند کصرد. (منتهی الارب).
قلل. [ق ُ ل َ] (ع اِ) ج ِ قُلَّه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قله شود.
(قُ لَ) [ع.] (اِ.) جِ قله.
قله
قله ها
(تک: قله) چکادها شخ ها (اسم) جمع قله.