معنی قلمکار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قلمکار. [ق َ ل َ] (اِ مرکب) نوعی از بافته ٔ رنگارنگ و الوان. (ناظم الاطباء). چیزی که به قلم نقش کرده باشند. (آنندراج). پارچه ای که بر روی آن نقشها و گلها با قلم نگارند:
متاع شهرت این قوم خالی از معنی است
بجز لباس قلمکار نیست چون تصویر.
شفیع اثر (از آنندراج).
بجز دعای قدح نیست ورد خامه ٔ ما
ز داغ باده قلمکار گشته جامه ٔ ما.
محمد سعید اشرف (از آنندراج).
- امثال:
یک پول جگرک سفره ٔ قلمکار نمیخاد (نمیخواهد).
|| (ص مرکب) حکاک که بروی برنج و نقره و طلا حکاکی میکند. || نقاش. (ناظم الاطباء).
(~.) [معر - فا.] (اِمر.) پارچه ای که با آلات چوبی دستی روی آن نقش و نگار چاپ کرده باشند.
پارچهای که با آلتهای چوبی دستی روی آن نقشونگار چاپ کرده باشند،
نوعی سفره
(صفت) نقاش، آنکه بروی برنج و نقره و طلا حکاکی کند، (اسم) پارچه ای ساده و مازو شده از کرباس و کتان و غیره که بر آن به وسیله قالب و مهر نقوشی تصویر کرده باشند و آن را باشکال پرده سفره رومیزی و غیره در آورند، در همدان تاجریزی پیچ را گویند.