معنی قماءة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قماءه. [ق َ ءَ] (ع مص) فربه شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قُموء و قَماء شود.

قماءه. [ق َ ءَ] (ع اِ) جائی که بر آن آفتاب نرسد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند جائی که در زمستان آفتاب بدان نتابد. (از اقرب الموارد). || جای فراخی و ارزانی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).

قماءه. [ق َ ءَ] (ع مص) خوارشدن و حقیر گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

قماءه. [ق ِ ءَ] (ع مص) حقیر و خوار شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

قماءه. [ق ُ ءَ] (ع اِ) جای فراخی و ارزانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قَمْاءَه شود. || (مص) خوار و حقیر شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر