معنی قهر کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قهر کردن. [ق َک َ دَ] (مص مرکب) خشم کردن. || تغیر نمودن. (ناظم الاطباء). || در تداول فارسی، قهر کردن با کسی یا از کسی، از تکلم با او یا دیدار اوکراهت داشتن. ضد آشتی کردن. || غلبه کردن و ظفر یافتن. چیره شدن. || تعدی و ظلم و جور کردن. || مطیع کردن. (ناظم الاطباء).
(مص م.) مغلوب کردن، چیره شدن، (عا.) با کسی ترک معاشرت و گفتگو کردن. [خوانش: (قَ. کَ دَ) [ع - فا.]]
قطع کردن رابطه دوستانه
مغلوب کردن مقهور ساختن غلبه کردن چیره شدن: امروز افضل پادشاهان وقت است باصل. . . و پیراستن ملک و آراستن ولایت و پروردن دوست و قهر کرده دشمن، با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن باوی مقابل آشتی کردن.