معنی قواعد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قواعد. [ق َ ع ِ] (ع ص، اِ) ج ِ قاعد، زن بازایستاده از زه و غیره. || نهال خرما که تنه گرفته باشد. رجوع به قاعد شود. || ج ِ قاعده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): و قواعدملک او مصون و محفوظ. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 82).
نبایدت که پریشان شود قواعد ملک
نگاه دار دل مردم از پریشانی.
سعدی.
- قواعدالبیت، اساس البیت. (اقرب الموارد). بنیادهای خانه. (منتهی الارب).
- قواعدالهودج، چهارچوب بر پهنای هوده. (منتهی الارب). رجوع به قاعده شود.

فرهنگ معین

(قَ عِ) [ع.] (اِ.) جِ قاعده.

فرهنگ عمید

قاعده

مترادف و متضاد زبان فارسی

آداب، قوانین، مقررات

فرهنگ فارسی هوشیار

جمع قاعده، بازایستاده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر