معنی قیش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قیش. [ق َ / ق ِ] (ترکی، اِ) چرم. || تسمه. دوال کمر. || چرمی که سلمانیان تیغ خود را بدان تیز کند. (فرهنگ فارسی معین):
تیغ را مالید بر قیشی که بود
پیش تخمش در رکوع و در سجود.
عارف (از فرهنگ فارسی معین).
|| نان خمیر و فطیر. (فرهنگ فارسی معین).
چرم، تسمه، دوال کمر، چرمی که سلمانیان تیغ خود را بدان تیز کنند، کنایه از: نان خمیر و فطیر. [خوانش: (قَ یا ق) [تر.] (اِ.)]
تسمۀ چرمی که سلمانیها از آن برای تیز کردن تیغ استفاده میکنند،
نوار چرمی، تسمه،
تسمه و دوال، بند چرمی
چرم کمربند چرمی
قیصی این واژه که بیشیرقیسی گفته و نوشته می شود در بیشتر واژه نامه ها تازی دانسته نشده برابر بازردآلو (تازی) ترغش هلیک شالانک (گویش گیلکی) از گیاهان ترکی چرم، دوال، تیغ تیرکن، نان ور نیامده ترکی چرم، دوال، تیغ تیرکن، نان ورنیامده (اسم) چرم، تسمه دوال کمر، چرمی که سلمانیان تیغ خود را بدان تیز کنند: تیغ را مالید بر قشی که بود پیش تخمش در رکوع و در سجود. (عارف)، نان خمیر و فطیر.