معنی قیقاج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قیقاج. [ق َ / ق ِ] (ترکی، ص، اِ) اریب. وریب. (برهان در کلمه ٔ وریب). مأخوذ از ترکی، در تداول، کج و خم. || تیر خمیده. (ناظم الاطباء). تیر افکندن به دشمن در حالی که پشت بدو دارند چنانکه اشکانیان در کر و فر خویش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
(ق) [تر.] (اِ.) کج، اریب.
اریب، کج،
(قید) به شکل اریب،
کج و اریب
اریب، کج، کژ، محرف، منحرف
قیقاچ اریب وریب توانی برو کار بستن فریب که نادان همه راست بیند وریب (بوشکور) قیقاج ترکی است (صفت) کج اریب. یا قیقاج رفتن. به طور مورب راه رفتن. یا قیقاج زدن (قیقاج تیر زدن) . تیر برگشته زدن، (اسم) جامه مورب بافته و پیشواز اریب انداخته واریب پیوسته: عقلم بخیاط می کرد کنکاج در رخت صوفی دامانش قیقاج.