معنی لازمه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

مؤنث لازم، مقتضی، مقرون، همراه. [خوانش: (زِ مِ) [ع. لازمه] (اِفا.)]

فرهنگ عمید

آنچه وجودش برای بودن چیزی یا پدید آمدن وضعیتی مورد نیاز است،
(صفت) [قدیمی] = لازم

مترادف و متضاد زبان فارسی

بایسته، مستلزم، مقرون، ملازم، همراه، مقتضی

فرهنگ فارسی هوشیار

مونث لازم - و - 1- بر نهاده، خوی گرفته (اسم) مونث لازم، مقتضی: لازمه این گفته آنست که. . . -3 مقرون همراه: و از اتفاقات حسنه که لازمه این دولت روز افروزنست بر سر آن قله درختی برآمده بود. . .

فرهنگ فارسی آزاد

لازِمه، مونث لازم با همان معانی، مقتضی (جمع: لَوازِم)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر