معنی لبق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لبق. [ل َ ب ِ] (ع ص) مرد زیرک. مرد ماهر در کار. (منتهی الارب). حاذق. || مرد چرب سخن. (منتهی الارب). مرد هشیار چرب زبان چابک. (دهار) (مهذب الاسماء). چرب زبان و زیرک. (حاشیه ٔ مثنوی):
از خدا امید دارم من لبق (؟)
که رساندحق را با مستحق.
مولوی.
زخم کرد این گرگ و از عذر لبق
آمده کانا ذهبنا ن است بق.
مولوی.
|| جامه ٔ بر اندام چفسنده. (منتهی الارب).
- لبق و شبق، زنی که در شدت حرکت شهوت و غنج و دلال باشد. لبقه.

لبق. [ل َ] (ع مص) نرم و نازک گردانیدن چیزی را. || لباقه. زیرک و ماهر و چرب زبان گردیدن. || برچفسیدن جامه بر تن کسی. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

زیرک، ماهر، چرب زبان. [خوانش: (لَ بِ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

زیرکی،
نرم‌خویی،

چرب‌زبان،
زیرک،
ماهر،
(اسم مصدر) نرم‌خویی،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ نرم خوی، زیرک، چربزبان، زیرکانه (صفت) زیرک ماهر حاذق، چرب زبان چرب سخن، ماهرانه زیرکانه: زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا نستبق. (مثنوی. نیک. 323: 2)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر