معنی لجاجت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لجاجت. [ل َ ج َ] (ع مص) لجاج. (منتهی الارب). رجوع به لجاج شود. ستهیدن. عناد. یک دندگی. یک پهلویی. ستیزه کردن. (تاج المصادر).
- لجاجت کردن، لج کردن. لجاج کردن.
|| پیکار کردن. (منتهی الارب). || مبالغه کردن. (غیاث) (آنندراج). || شوریدگی و طپیدگی از گرسنگی. یقال فی فؤاده لجاجه؛ ای خفقان من الجوع. (منتهی الارب). ریسه رفتن دل. (در تداول عوام).
(مص ل.) ستیزه کردن، (اِمص.) یک دندگی. [خوانش: (لَ جَ) [ع. لجاجه]]
نپذیرفتن حرف منطقی، ستیزه کردن، سرسختی نمودن،
ستیزه کردن، یکدندگی، عناد
ابرام، ستیزهجویی، ستیهندگی، عناد، لج، یکدندگی
یکدندگی، پیکار کردن