معنی لقمه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

(لُ مِ) [ع. لقمه] (اِ.) مقدار غذایی که یک بار در دهن گذاشته شود.، ~ گنده تر از دهان برداشتن کنایه از: تقبل کار و تعهد خارج از توان.، ~ را دور سر چرخاندن کنایه از: کار را از راه غلط و پردردسر انجام دادن.

فرهنگ عمید

آن مقدار غذا که یک بار در دهان گذاشته شود، نواله،
[عامیانه] نانی که داخل آن خوراک گذاشته‌اند،
[عامیانه، مجاز] قطعۀ کوچک، تکه،
[قدیمی] غذا، طعام،

حل جدول

نواله

مترادف و متضاد زبان فارسی

تکه، نواله، خوراک، طعام، غذا

گویش مازندرانی

فحش و ناسزا

فرهنگ فارسی هوشیار

تکه، توشه، آنچه از خوردنی که به یکبار در دهان کنند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر