معنی لورک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لورک. [رَ] (اِ) کمان حلاجی. (برهان). کمان ندّاف. لور. (جهانگیری). کمانی که بدان پنبه را پاک و پاکیزه کنند. || نوعی از تیر پیکان دار. (برهان).
لورک. [ل ُ رَ] (اِ مصغر) مصغر لور، تلفظی از لُر. لرک: لورکی در مجلس وعظ حاضر شد. واعظ میگفت: صراط از موی باریکتر باشد و از شمشیر تیزتر... لوری برخاست و گفت: مولانا! آنجا دارابزینی یا چیزی باشد که دست در آنجا زنند و بگذرند، گفت: نی. گفت: پس نیک به ریش خویش میخندی که اگر مرغ شوی از آنجا نتوانی پریدن. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 158).
(رَ) (اِمصغ.) کمان حلاجی.
کمان حلاجی،
کمان حلاجی
کمان حلاجی کمان حلاجی کوچک، کمان حلاجی (عموما)، نوعی از تیر پیکان دار.