معنی لوچه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لوچه. [ل َ / لُو چ َ / چ ِ] (اِ) لب سطبر یا سطبر شده به علت خشم یا اندوه. لنج. مَشفر (در شتر). لوشه. لفج.
- لب و لوچه، از اتباع. رجوع به مدخل لب و لوچه شود.
- لوچه اش آویزان بودن، عدم رضایت با چهره ای عبوس نمودن.

فرهنگ معین

(لُ چِ) (عا.) لب، لب کوچک.

فرهنگ عمید

لب: لب‌ولوچه،

حل جدول

لبان و پوز.

لبان، پوز

مترادف و متضاد زبان فارسی

شفه، لب، لو

گویش مازندرانی

چوب کاشته به هنگام کشتی لوچو که هدایای مسابقه را به آن آویزند...

لب پایینی

فرهنگ فارسی هوشیار

لب سطبر بعلت خشم یا اندوه

فرهنگ عوامانه

لبان و پوز را گویند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری