معنی لوید در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لوید. [ل َ وی] (اِ) دیگ. (غیاث). دیگ سرگشاده. (جهانگیری). دیگ سنگین. مرجل.دیگ بزرگ مسین. دیگ و پاتیل بزرگ سرگشاده ٔ مسین. لویز. (برهان):
بیاورد ارزیز و رویین لوید
برافروخت آتش به روز سپید.
فردوسی.
چنان شد که دارنده هر بامداد
برفتی دوان از بر هفتواد
لویدی کرنجش علف ساختی
ببردی و کرم آن بپرداختی.
فردوسی.
و گویند آنجا سی لوید طعام بر نهاده بودند در وقتی که قحط بود و درویشان را طعام می دادند. (تاریخ بیهق). شاید بود که آن حرامزاده برای هلاک ما داده باشد، پس بفرمود تا آنچه برای پیری آورده بودندمهر برگرفتند و در سر سگی سپید فرومالید و هر ساعت سر سگ بزرگتر میشد و ورم می گرفت تا چندان گشت که لویدی و بر سنگ میزد تا جان بداد. (تاریخ طبرستان).
دهانی فراخ و سیه چون لوید
کز او چشم بیننده گشتی سپید.
نظامی.
بر آتش نهاده لویدی فراخ
نمکسود فربه در او شاخ شاخ.
نظامی.
بینیی چون تنور خشت پزان
دهنی چون لوید رنگرزان.
نظامی.
چو یکسان بود رنگها در لوید
چرااین سیه گشت و آن شد سپید.
نظامی.

فرهنگ معین

(لَ) (اِ.) دیگ مسی بزرگ.

فرهنگ عمید

دیگ مسی بزرگ، پاتیل: دهانی فراخ و سیه چون لوید / کز او چشم بیننده گشتی سپید (نظامی۵: ۷۹۴)،

فرهنگ فارسی هوشیار

دیگ سرگشاده، پاتیل بزرگ مسی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر