معنی لویس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لویس. [ل ِ] (اِخ) فرانسوا - گاستن، دوک دو. مارشال فرانسه، مولد شاتوداژاک (اود) (1720-1787 م.).

لویس. [ل ِ] (اِخ) گاستن. فرزند فرانسوا گاستن مذکور در فوق، مولد پاریس (1764-1830 م.). سیاستمدار و نویسنده ٔ فرانسوی.

لویس. [ل ِ] (اِخ) ماتیو گرگوری. رمان نویس انگلیسی، مولد لندن (1775-1818 م.). رجوع به لوئیس شود.

لویس. [ل ِ] (اِخ) جرج کرنول. سیاستمدار و مورخ انگلیسی، مولد لندن (1806-1863 م.).

لویس. [ل ِ] (اِخ) ابن شارلمان (ملک اکیطانیه). (الحلل السندسیه ج 2 ص 208، 209، 210، 211، 216، 267).

لویس. [ل ِ] (اِخ) دهی از دهستان سردشت بخش سردشت شهرستان دزفول، واقع در 24000گزی شمال باختری سردشت و 13000گزی جنوب ایستگاه راه آهن شهبازان. کوهستانی، گرمسیر و مالاریائی. دارای 1200 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، انجیر و انار. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفه ٔ عشایر بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر