معنی لیل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لیل. [ل َ] (اِخ) قصبه ای جزء دهستان مرکزی شهرستان لاهیجان، واقع در 24000گزی جنوب خاوری لاهیجان. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 1608 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا لبنیات، عسل و برنج. شغل اهالی گله داری و زراعت و صنایع دستی آنان شال بافی و راه آن مالرو است. اغلب سکنه تابستان به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

لیل. [ل َ] (اِخ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بوشهر، واقع در شش هزارگزی جنوب بوشهر و هزارگزی شوسه ٔ شیراز به بوشهر. جلگه، گرمسیر، مرطوب و مالاریائی. دارای 574 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات و سبزیجات. شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).

لیل.[ل َ] (ع اِ) شب. لیلاه. هو واحد بمعنی جمع، واحدهالیله. ج، لیالی، لیایل. (منتهی الارب). عشیه. شام. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لیل در لغت شب را گویند و بیان آن از حیث اصطلاح علم هیئت ضمن بیان و تفسیرلفظ یوم به طریق مستوفی بیاید - انتهی:
تا در بر هر پستی پیوسته بلندی است
تا در پس هر لیلی آینده نهاری است.
فرخی.
کی بود کردار ایشان همسر کردار او؟
کی تواند بود تاری لیل، چون روشن نهار؟
فرخی.
که اوستاد نیابی به ازپدر ز فلک
پدر چه کرد همان پیشه کن به لیل و نهار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی.
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا.
ناصرخسرو.
اگر دهر منکر شود فضل او را
شود دشمن دهر لیل و نهارش.
ناصرخسرو.
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده ست
گردنده فلک ز بهر کاری بوده ست.
خیام.
خاصه که مهر سپهر گوشه ٔ خوشه گذاشت
و آتش گردون گرفت پله ٔ لیل و نهار.
خاقانی.
اگر نه واسطه ٔ روی وموی او بودی
خدای خلق نگفتی قسم به لیل و نهار.
سعدی.
هر آن شب در فراق روی لیلی
که بر مجنون رود لیلی طویل است.
سعدی.
- لیل ٌ الیل، شب نیک تاریک. لیل لائل، شب نیک تاریک. (منتهی الارب).
- لیل ٌ اغضف، شبی دو چند شبی به درازی. شب تاریک. (منتهی الارب).
- لیل ٌ اقعس، شبی که روز نداند شد از درازی. شب دراز سخت. (منتهی الارب).
- لیل ٌ دامج،شب تاریک. (منتهی الارب).
- لیل التمام، درازترین شبهای سال. (منتهی الارب).
- لیل ٌ دامس، شبی سخت تاریک. (منتهی الارب).
- لیل السرار، شب بیست ونهم ماه. (السامی).
- میان لیل و نهار بزرگ شدن، بسیار معاشرت و صحبتها کرده بودن.
البس لیل ٌلیلا؛ برچفسید بعض آن بر بعض. (منتهی الارب).
|| شوات. چوزه ٔشوات. چوزه ٔ کروان. (منتهی الارب). بچه ٔ مرغی است که آن را کروان گویند. (منتخب اللغات). و فی المثل هو اجبن من لیل و قال ابن فارس ان بعض الطیر یسمی لیلا و لااعرفه الا ان النهار و لدالحباری. (منتهی الارب). || مجازاً سیاه. سیاهی:
جهاندیده پیری ز ما بر کنار
ز دور فلک لیل مویش نهار.
سعدی.

لیل. [ل َ] (اِخ) نام تیغ عرفجهبن سلامت کندی. (منتهی الارب).

لیل. [ل َ] (اِخ) سوره ٔ نودودومین از قرآن، مکیه و آن بیست ویک آیت است، پس از شمس و پیش از ضحی.

لیل. (اِخ) نام شهری معروف به فرانسه، کرسی دپارتمان نرد، کنار رود دُل. دارای 200575 تن سکنه و راه آهن، واقع در 250هزارگزی شمال پاریس.

فرهنگ معین

(لَ) [ع.] (اِ.) شب. ج. لیالی.

فرهنگ عمید

شب،
نود‌ودومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۱ آیه،

حل جدول

شب عرب، سوره نود ودوم قرآن

شب

شب عرب

شب عرب، سوره نود و دوم قرآن

مترادف و متضاد زبان فارسی

شام، شامگاهان، شامگاه، شب، فلق، تاریک،
(متضاد) یوم

فرهنگ فارسی هوشیار

شب

فرهنگ فارسی آزاد

لَیل، نام سوره 92 قرآنست که مکیّه می باشد و 21 آیه دارد،

لَیل، شب، از غروب خورشید تا طلوع،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری