معنی لیوان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لیوان. [لی] (اِ) از کلمه ٔ «لوان گودوش » یعنی گاودوش لوان (لوان اسم دهکده ای از آذربایجان که در آنجا سفال نیک پزند) گرفته شده است. گیلاس. آب وند. آبخوری. کوزه ٔ نازک. آبخوری که در لیوان آذربایجان سازند و امروز تعمیم یافته و بر مطلق ظرف آبخوری که از سفال یا چینی یا بلور یا فلز سازند اطلاق میگردد. || جای مشورت و خیمه ٔ شاهی. (آنندراج).به معنی دیوان یعنی محل حکومت پادشاهان و وکلای او و بر اطاق بلند و اطاق سایبان دار اطلاق شود. (شعوری).

لیوان. [لی] (اِخ) موضعی به انزان مازندران. (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 66، 67 و 125).

لیوان. [لی] (اِخ) دهی از دهستان انزان بخش بندر گز شهرستان گرگان، واقع در 9هزارگزی باختری بندر گز و 1500گزی شمال راه شوسه ٔ گرگان به مازندران. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 2220 تن سکنه. آب آن از چشمه بلبل و چشمه های دیگر و چاه. محصول آنجا برنج، غلات، پنبه، کنجد و صیفی. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های نخی و کرباس است. این آبادی از دو محل شرقی و غربی به فاصله ٔهزار گز تشکیل شده است. راه فرعی شوسه، بیست دکان ویک دبستان دارد. بین این آبادی و هشتیکه خندقی بطول 8هزار گز از رشته ارتفاعات تا ساحل دریا دیده میشودو به جرکلباد مشهور است و میگویند آن حد سامان گرگان و مازندران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).

فرهنگ معین

(اِ.) ظرف اغلب استوانه ای معمولاً بزرگتر از استکان یا فنجان برای نوشیدن مایعات.

[معر.] (اِ.) ایوان خیمه شاهی.

فرهنگ عمید

ظرفی چینی، پلاستیکی، فلزی، اغلب استوانه‌ای که برای نوشیدن مایعات به کار می‌رود،

حل جدول

قدح، زجاج

آبخوری

مترادف و متضاد زبان فارسی

پارچ، گیلاس، خیمه، ایوان

فرهنگ فارسی هوشیار

گیلاس آبخوری، آب وند، آبخوری

فرهنگ فارسی آزاد

لِیوان، ایوان، به معانی صدرنشین اطاق (صَفَّه)، محلّ مسقف و جلوباز، قصر، طاق،

پیشنهادات کاربران

آبخوری، اِوخواری، اِوخوری

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری