معنی ماجراجو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ماجراجو. [ج َ] (نف مرکب) ماجراجوینده. هنگامه طلب. شرطلب. که پیوسته فتنه انگیزد و فتنه خواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
حادثه طلب
آشوبطلب، بلواطلب، بلوایی، شربهپاکن، شرطلب، غوغاطلب، فتنهجو،
(متضاد) صلحجو، حادثهجو، واقعهطلب،
(متضاد) سلیم
هنگامه، طلب، شر طلب، جوینده ماجرا