معنی مارافسا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مارافسا. [اَ] (نف مرکب) مارافسای. مارافسان. افسونگر ماررا گویند. (فرهنگ جهانگیری). مارافسان و مارافسای. افسونگر مار و مارگیر. (ناظم الاطباء). افسونگر مار ومار آموزنده است که مارگیر باشد. (برهان). کسی که مار را افسون کند و بگیرد. (آنندراج) (انجمن آرا). مارآموز. (اوبهی). افسونگر ماران. (غیاث):
گر حسودت بسی است عاجز نیست
اژدها از جواب مارافسا.
انوری.
با بدان چندانکه نیکویی کنی
قتل مارافسا نباشد جز به مار.
سعدی.
|| بعضی گویند مارافسا آنست که زهر مار رابه افسون از بدن انسان فرود آرد و علاج مار گزیده کند. (برهان). || مجازاً بمعنی مطلق افسونگرنیز می آید. (غیاث). || (اِخ) حوا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به حواء شود.

فرهنگ عمید

مارگیر: گر حسودت بسی‌ست عاجز نیست / اژدها از جواب مارافسای (انوری: ۴۵۰)، ور برآرد به‌ مثل مار به‌افسون ز زمین / اژدهای فلکی را چه غم از مارافسای (انوری: ۴۴۵)،
(اسم) (نجوم) صورت فلکی در جنوب جاثی، به شکل مردی با ماری در دست، حوا،

حل جدول

مارگیر

مترادف و متضاد زبان فارسی

معزم، افسونگر مار، مارگیر

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) آنکه مار را افسون کند و بگیرد معزم افسونگر: گر حسودت بسی است عاجز نیست اژدها از جواب مارافسا. (انوری رشیدی)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر