معنی مانند شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مانند شدن. [ن َن ْ ش ُ دَ] (مص مرکب) شبیه گردیدن. مماثلت. مشابهت. تشابه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): آنچه مردم بخورد اندر معده نیم پخته شود و از معده به جگر اندر آید و اندر جگر خون گردد و از جگر به رگها اندر آید و به هر اندامی از اندامهای یکسان نصیبی برسد و مانند آن شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). هرآنگه محسوس حاضر بود حساس مانند او شود به فعل. (مصنفات بابا افضل).
- مانند چیزی شدن، تمثل. (ترجمان القرآن).
- مانند شدن کسی را، تقیل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مانستن
(مصدر) شبیه گردیدن: هر آنگه محسوس حاضر بود حساس مانند اوشود بفعل.