معنی ماورا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ماورا. [وَ] (ع اِ مرکب) درپس و درعقب و ازپی و درپی. (ناظم الاطباء). آنچه پس از چیزی باشد. (از آنندراج). آنچه در پس چیزی قرار دارد. مابعد. عقب. پشت سر. || آن روی و آن طرف. (ناظم الاطباء). || به معنی ماسوا نیز آمده. (آنندراج). || برتر. بالاتر. افزون تر:
جهانی کان جهان عاشقان است
جهانی ماورای نار و نور است.
عطار.
پرتو نور از سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا.
سعدی.
وصفت کل ملیح کماتحب و ترضی
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی.
سعدی.
بشر ماورای جلالش نیافت
بصر منتهای کمالش نیافت.
سعدی.

فرهنگ عمید

پشت ‌سر، آنچه در پشت چیزی قرار دارد،

حل جدول

پشت سر،فراسو،ورا

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فراسو، فرا

مترادف و متضاد زبان فارسی

آن‌سو، پشت، فراسو، ورا

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر