معنی مباهی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مباهی. [م ُ] (ع ص) مباهات کننده و فخرکننده و نازکننده. (ناظم الاطباء). فخرکننده و نازنماینده. (آنندراج). نازکننده و فخرکننده. مفتخر. سربلند. سرفراز. سرافراز. نازنده. فاخر. بالنده. آنکه تفاخر کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مغرور و خودستاینده. || سرافراز کرده شده. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

مباهات کننده، فخر کننده، مغرور. [خوانش: (مُ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

فخر‌کننده،

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرافراز، سربلند، مفتخر، مفخر

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ ناز کننده، سر افراز سر بلند (اسم) افتخار کننده مفتخر مباهات کننده: بموجب صدور این فرمان مبارک سوسیته آنونیم مزبور را بسمت فورنیتری مخصوص خودمان مباهی و سر بلند فرمودیم.

فرهنگ فارسی آزاد

مُباهِی، مُباهات کننده، فخر کننده،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر