معنی مبرور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مبرور. [م َ] (ع ص) نکویی کرده شده. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، نیکویی کرده شده و پسندیده. || مقبول در نزد خدا. (ناظم الاطباء). پذیرفته شده. قبول شده. مقبول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
در گهش کعبه شد که طاعت خلق
چون به سنت کنند مبرور است.
مسعودسعد.
- حج مبرور، حج مقبول. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
|| مرحوم. (ناظم الاطباء). شادروان: مرحوم مغفور مبرور جنت مکان خلد آشیان فلان... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گفتار راست. (ناظم الاطباء).
- بیع مبرور، بیعی که در آن شبهه و خیانت و دروغ نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

خوبی دیده، آمرزیده. [خوانش: (مَ) [ع.] (اِمف.)]

فرهنگ عمید

عنوانی برای فرد فوت‌کرده، شادروان،
پذیرفته‌شده و مقبول از جانب خدا،

حل جدول

خوبی دیده

مترادف و متضاد زبان فارسی

مرحوم، روان‌شاد، شادروان، مقبول، پذیرفته‌شده

فرهنگ فارسی هوشیار

نکویی کرده شده، پسندیده، مقبول در نزد خدا

فرهنگ فارسی آزاد

مَبرُور، مقبول، خوب، نیکو، بدون خدعه و نیرنگ یا تَقَّلب (معامله و نظائر آن)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر