متجاسر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
متجاسر. [م ُ ت َ س ِ] (ع ص) گردن کش و سربلند و دلیر شونده. (آنندراج). دلیر و شجاع و بهادر و بی باک. مأخوذاز تازی، جسور و بی باک و گستاخ در هر کاری. (ناظم الاطباء). گردن کش. عاصی. ج، متجاسرین. || کسی که می جنباند و حرکت می دهد با چوب دستی دیگری را. || تند در خصومت و منازعت. (ناظم الاطباء). کسی که جسارت ورزد. و رجوع به تجاسر و متجاسره شود.
(مُ تَ س) [ع.] (اِفا.) سرکش، دلیر.
کسی که اظهار دلیری و جسارت میکند،
[مجاز] گردنکش، طغیانگر،
جسور، خودسر، بیپروا، درازدست، سرکش، طاغی، عاصی، گردنکش، متجاوز، متعدی، متمرد، معتد، نافرمان، یاغی،
(متضاد) مطیع
گستاخ گردنکش (اسم) کسی که جسارت ورزد، گردنکش عاصی جمع: متجاسرین.
مُتَجاسِر، کسی که اظهار دلیری و جسارت کند، در فارسی به معانی نافرمان و گردنکش، عاصی و سرکش نیز مصطلح است،