معنی متصلف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

متصلف.[م ُ ت َ ص َل ْ ل ِ] (ع ص) رجل متصلف، مرد لافی. (منتهی الارب). چاپلوسی کننده و لاف زنی نماینده. (آنندراج). تملق کننده. (از اقرب الموارد). و رجوع به تصلف شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ صَ لِّ) [ع.] (اِفا.) چاپلوسی کننده، چاپلوس، ج. متصلفین.

فرهنگ عمید

ویژگی آن‌که حرف‌های گزاف می‌زند، لاف‌زن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

لاف‌زن، گزافه‌گو، خودستا، چاپلوس، چرب‌زبان

فرهنگ فارسی هوشیار

چاپلوس (اسم) چاپلوسی کننده چاپلوس جمع: متصلفین.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر