معنی مجانین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مجانین. [م َ] (ع ص، اِ) ج ِ مجنون. دیوانگان. (غیاث) (آنندراج). ج ِ مجنون. دیوانگان و مردم دیوانه. (ناظم الاطباء):
منگر بدان که در دره ٔ یمگان
محبوس کرده اند مجانینم.
ناصرخسرو.
سخن مجانین و اهل برسام از آن پر بنیادتر بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 400).
مپرس از من حدیث زلف پرچین
مجنبانید زنجیر مجانین.
شبستری.
و رجوع به مجنون شود.

فرهنگ معین

(مَ) [ع.] (ص.) جِ مجنون، دیوانگان.

فرهنگ عمید

مجنون

حل جدول

مجنون‌ها، دیوانگان

مجنون ها، دیوانگان

مترادف و متضاد زبان فارسی

شوریدگان، دیوانگان، دیوانه‌ها، مجنون‌ها،
(متضاد) عقلا

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: مجنون) دیوانگان (صفت) جمع مجنون دیوانگان: بهلول را از مجانین عقلا محسوب دارند.

فرهنگ فارسی آزاد

مَجانِین، دیوانه ها (مفرد: مَجنُون)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر