معنی مجاهده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مجاهده. [م ُ هََ دَ / م ُ هَِ دِ] (ع مص) مجاهدت. مجاهده. رجوع به مجاهده و مجاهدت شود. || (اِمص) کوشش و سعی بسیارو جد و جهد. (ناظم الاطباء). کوشش. (غیاث). || رنج و مشقت. (ناظم الاطباء) (غیاث):
یکی از بخت کامران بینی
دیگری را دل از مجاهده ریش.
سعدی (گلستان).
دل بر مجاهده نهادن آسان تر است که چشم از مشاهده برگرفتن. (گلستان).
بستان بی مشاهده دیدن مجاهده ست
و رصد درخت گل بنشانی بجای یار.
سعدی.
- مجاهده بردن، رنج بردن: از قبح مشاهده ٔ او مجاهده می برد. (گلستان).
|| کارزار در راه خدا و جهاد. (ناظم الاطباء). با کافران جنگ کردن. (غیاث). || پیکار با نفس اماره:
یک لحظه در مجاهده ٔ نفس پای دار
و آنگاه دست بر سر گنج ظفر فکن.
(از عقدالعلی).
گاه در علت مجاهده اند
گاه در مجلس مشاهده اند.
سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 213).
ما ضعیفان که در مجاهده ایم
طالب لذت مشاهده ایم.
سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 94).
همواره این عدو در زندان مجاهده دارد. (فیه مافیه). و رجوع به مجاهدت ومجاهده شود.
(مُ هَ دِ) [ع. مجاهده] (مص ل.) کوشش و سعی بسیار کردن.
مجاهدت
اهتمام، تلاش، سختکوشی، کوشش، مجاهدت، کوشیدن
کوشش کردن